عصر روز گذشته با درگذشت محمدعلی کشاورز سینمای ایران یکی دیگر از اسطورههای خود را از دست داد و زندگی این هنرمند را تنها با بیان خاطراتش از لسان خود و بزرگان عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون میتوان مرور کرد.
به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، در میان تیترهای یک روزنامههای صبح امروز نام استاد محمد علی کشاورز به اشتراک دیده میشود که با پنج دهه فعالیت در عرصه بازیگری توانست یکی از هنرمندان مورد علاقه همه مردم ایران باشد. با مرور روزنامههای صبح نو، فرهیختگان، جام جم، و وطن امروز که به زندگی خالق نقش پدر سالار پرداختهاند، بخشی از این مطالب را از نظر میگذرانیم.
در روزنامه صبح نو آمده است:
زمانی که نام استاد محمدعلی کشاورز به میان میآید، کمتر کسی است که از نقشآفرینیهای او در آثار گوناگون خاطره نداشته باشد. با فیلمهای او بزرگ شدیم و پای سریالهایش اشک ریختیم.
کشاورز مردی دوست داشتنی بود
مهوش صبرکن میگوید: همسرم محمود پاکنیت تجربه همکاری بیشتری با آقای کشاورز دارد. ایشان خیلی شیفته پاک نیت بود و باید به این موضوع اشاره کنم که ما در همسایگی با یکدیگر زندگی میکردیم. ما با یکدیگر مجموعه «کهنه سوار» به کارگردانی آقای خواجویی را کار کردیم و عامل حضور من در این سریال جناب کشاورز بودند. محمدرضا کشاورز مرد دوست داشتنی بود و شوخیهای خاص خود را داشت. بعد از این از هنر والا ایشان همه حرف خواهند زد. ایشان بسیار خوش اخلاق و مهربان بود و من مانند پدر او را دوست داشتم. دوستش داشتیم اما نه مانند سایر مردم زیرا ما خیلی به همدیگر نزدیک بودیم و رابطه خانوادگی نیز داشتیم. یک دوستی و عشق خاصی میان ایشان و خانواده ما در جریان بود، روابطی که با ما داشت ورای روابط همکاری و دوستی بود و ما با شنیدن خبر فوت ایشان بسیار ناراحت و متأسف شدیم. ما عزیزی را از دست دادیم که شخصیت خوب او و هنرش هرگز فراموش نخواهد شد.
کشاورز استاد همه ما بود
مهدی فقیهمیگوید: ما از طریق تئاتر با ایشان آشنا شدیم. زمانی که ما جوان بودیم و چهرهای شناخته شده در دنیای تصویر به حساب نمیآمدیم ایشان شناخته شده بودند و همه جوانان علاقهمند به بازیگری را تشویق به بازی در تئاتر میکردند. سالها بعد سعادت داشتیم در فیلم «غزال» با ایشان همبازی شدم. محمدعلی کشاورز استاد همه ما بود و حق بسیاری بر گردن من و بازیگران شهرستانی مانند من داشت. متأسفانه ما این عزیزان را از دست دادیم و دیگر هنرمندانی این چنین نخواهد آمد.
ارتباط صمیمی با همکاران
حبیب اسماعیلی میگوید: از نظر من ما یکی از ستونهای مهم و اساسی سینمای ایران را از دست دادیم. ما هرساله شاهد هنرمندان جوانی هستیم که وارد عرصه سینما میشوند اما جایگزینی اینها بهعنوان بزرگانی چون استاد کشاورز شاید دور از تصور باشد.
استاد کشاورز نقشهای متعددی در سینما و تلویزیون ایفا کردهاند که فکر میکنم مهمترین آنها «پدرسالار» بوده.یکی از خصوصیات ایشان این بود که با هرفردی که همکار میشدند ارتباط صمیمی و نزدیکی برقرار میکردند. من متأسفانه در پروژه سینمایی با ایشان همکاری نداشتم ولی در اوایل کارم در یک فیلم کوتاه مقابلشان بازی کردم. ما بسیار از هنر و کار ایشان استفاده کردیم و امروز از فوت ایشان بسیار متأثر شدیم. حال امروز، از پنج تن مطرح سینمای ایران که نامشان تا سالهای سال بر سر زبانها میماند فرد دیگری کم شد و ما بیشتر از پیش خلأ وجود بزرگانمان را احساس خواهیم کرد.محمدعلی کشاورز بازیگری تمام عیاربود که تقریباً در تمام ژانرهای سینمایی ایران بازی و در طول فعالیتاش با بسیاری از کارگردانان شاخص ایرانی همکاری کرده است.
در روزنامه جام جم آمده است:
همین امسال 26 فروردین بود که به مناسبت روز تولد استاد محمدعلی کشاورز با ایشان تماس گرفته و درباره ۹۰ سال زندگی پرافتخار او صحبت کردیم. شنیدن خبر درگذشت او در روز گذشته حال ما اهالی رسانه و همه دوستداران این هنرمند محبوب و دوستداشتنی را بد کرد. هنرمندان و بازیگران کشورمان هم از شنیدن این خبر بسیار شوکه شدند و ضمن تسلیت به جامعه هنری و خانواده بزرگوار زندهیاد محمدعلی کشاورز احساس خود را از شنیدن این ضایعه در گفتوگو با خبرنگار ما ابراز کردند.
اعتبار بازیگری
ناصر هاشمی میگوید: آقای محمدعلی کشاورز برایم از معدود بازیگران بسیار شاخص بود. فکر کنم نه برای من بلکه برای خیلیها اینطور بود و هم بین همکاران و هم میان مردم جایگاه ویژهای داشت. او جزو چند بازیگر قدیمی و پیشکسوتی بود که به بازیگری اعتبار بخشید. این بازیگران بزرگ، باشخصیت و سالم زندگی کردند و محبوبیت زیادی هم داشتند.
سال ۶۲ یا ۶۳ جزو بازیگرانی بودم که در تمرینات نمایش گالیله به کارگردانی آقای حمید سمندریان حضور داشتم. این یکی از دفعاتی بود که آقای سمندریان میخواست نمایش گالیله را کار کند و آن را روی صحنه ببرد.
آقای کشاورز نقش گالیله را داشتند. چقدر هم این شخصیت را قابل باور بازی میکردند. من قبلاً همکاری درخشان دیگری از آقایان سمندریان و کشاورز در نمایش مرغ دریایی دیده بودم که آقای کشاورز نقش دکتر دورن را به شکل بسیار دیدنی و جذاب بازی میکردند.
آقای کشاورز همانقدر که در این نمایشها نقشهای غیرایرانی را خیلی خوب و قابل باور بازی میکرد، در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی هم در نقشهای ایرانی حضور درخشانی داشت، بهخصوص در کارهای زندهیاد علی حاتمی.
او از جمله بازیگرانی بود که چه در نقشهای ایرانی و چه نقشهای خارجی، همان آدمی بود که شما به عنوان تماشاگر انتظار داشتید. این مسأله حتی در میان بسیاری از بازیگران خوب ما هم چندان دیده نمیشود، یعنی شما بعضی از بازیگران برجسته را میبینید که نقشهای ایرانی را خیلی بهتر بازی میکنند و در این نقشها قابل قبولتر هستند تا در نقش کاراکترهای خارجی.
درگذشت آقای کشاورز برایم مایه تأسف شد، چون همیشه او را از جهت جسمی مرد قدرتمندی میدانستم. سالها پیش که با هم کار میکردیم، هیچ وقت تصور مرگ را درباره ایشان نداشتم. فارغ از این، من همیشه به بازیگران برجستهای چون آقای کشاورز نگاه میکردم، این که آدم چطور میتواند در کار و حرفه خودش و بین همکاران موفق و در میان مردم هم محبوب و دوستداشتنی باشد. آدم باید یاد بگیرد و اگر توانست به راه چنین افراد بزرگی ادامه دهد.
در سریال پدرسالار ما یک خانواده بودیم. طی همه این سالها وقتی در خیابان راه میرفتم، برخی از من میپرسیدند حال آقای کشاورز چطور است. نه تنها خودمان در یک خانواده بودیم، بلکه مردم هم چنین تصوری داشتند که انگار من پسر واقعی آقای کشاورز هستم.
رک و صریح حرفش را میزد
نادر مشایخی فرزند جمشید مشایخی میگوید: پدرم با محمدعلی کشاورز دوستان صمیمی بودند و ما سالهای سال با هم رفتوآمد خانوادگی داشتیم. ۴-۳ سالم بود که ایشان همراه با دیگر دوستان پدرم به منزل ما میآمدند و من میرفتم زیر میز ماشین بازی میکردم. همین خاطره از دوران کودکی من در ذهن ایشان باقیماندهبود و دیگر هروقت که من را میدید، حتی در همین سالهای اخیر، به شوخی به من میگفت: نری زیر میز بازی کنی. در این سالها که بهدلیل کهولت سن دیگر توان بازی نداشتند و در خانه بودند، خیلی از من میخواستند که به دیدارشان بروم و باز به شوخی به من میگفتند: «با یک مشایخی حال میکنم اونهم تویی». پدرم، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان، داوود رشیدی، اسماعیل داورفر، پرویز کاردان و عزتالله انتظامی جزو اولینهای تئاتر این کشور بودند و محمدعلی کشاورز کسی بود که بیاندازه رک و صریح حرفش را میزد. همین خصلتشان باعث میشد هرکسی در مواجهه با ایشان بداند با چه کسی طرف است. حتی خاطرم هست گاهی که سر تمرین نمایش یا فیلمی میرفتم، میدیدم اگر کسی بد بازی میکند همانجا و در لحظه به او میگفت که این چه بازیای است! کشاورز به قول معروف مشتی بود.
سیامک اطلسی: تکتک لحظههای بودن با محمدعلی کشاورز در ذهنم باقی میماند و هیچوقت فراموششان نخواهم کرد. بازیگری باروحیه و خوشذوق بود که وقتی مقابلش بازی میکردی راحت بودی. واقعا حیف شد.
با چرخش روزگار به هیچ سمتوسویی نچرخید
سیاوش طهمورث میگوید: در سریال «افسانه سلطانوشبان» و «گرگها» با ایشان همکاری داشتم. محمدعلی کشاورز بازیگری بزرگ و پیشکسوت ما بود و نقشهای ماندگار بسیاری در سینما، تلویزیون و تئاتر ایران بازی کردند. به لحاظ شخصیتی انسانی آرام، منطقی و صبور بود و خودش را درگیر حواشی این حرفه نمیکرد. راه خودش را در زندگی میرفت و با چرخش روزگار به هیچ سمتوسویی نچرخید. عادت جالبی هم داشت؛ عاشق خوردن نان و ماست بود.
سینمای ایران پدرش را از دست داد
اکرم محمدی میگوید: بهقدری از شنیدن این خبر شوکه شدم که نمیتوانم خاطرات زیادی که از سالها همکاری با ایشان دارم بازگو کنم. مرگ جزئی از قانون طبیعت است، اما در مورد بعضی از انسانها پذیرش این قانون بسیار سخت است. فقط میتوانم بگویم که سینمای ایران یکی از بهترین پدرانش را از دست داد.
حامی ما بود
فرحناز منافیظاهر میگوید: پدر بود. اگر گاهی تلویزیون بدقولی میکرد و پولمان را نمیداد، همیشه از ما حمایت میکرد. هیچوقت سریال «پدرسالار» را فراموش نمیکنم. در این سالها همیشه به منزلشان میرفتم و با ایشان مصاحبت میکردم. با خودم گروههای نوازنده را به منزلشان میبردم تا از شنیدن موسیقی شاد شوند و لذت ببرند. گرچه گاهی بیحوصله و خسته میشد، اما مهربان بود.
روزنامه جام جم از بین همه گفتوگوهایی که در این سالها با محمدعلی کشاورز صورت داده، پنج گفتوگو را گزین کرده تا مرور کنیم حرفهای آینه تمامنمای مهربانی در سینمای ایران را.
کابوس ببینید از تنهایی درمیآیید!
۲۱ شهریور ۱۳۸۰
همه آدمها تنها هستند، شما هم تنهایید. فکر میکنید حالا که دارید با من حرف میزنید، تنها نیستید؟ شما دارید مصاحبه میکنید تا از تنهاییتان فرار کنید؛ اگر هم بگویید روزنامهنگار هستم و به شغلم علاقه دارم، به خودتان دروغ گفتهاید.
واژه کابوس را آدمها برای رفع تنهاییشان پیدا کردهاند.
موسیقی تنهاییهای من؟ صدای کوهها و رودخانههای کشورم.
شب قوزی ، رگبار و خشت و آینه بهترین فیلمهای سینمای ایران هستند.
میخواستم پزشک شوم، از حال رفتم!
(۱۲ آذر ۱۳۸۲)
شعر شاعران ما گل سرسبد دنیاست و حیف است جوانهای ما با آن مانوس نباشند. من از بچگی و از وقتی یادم میآید، دیوان شعر مولانا و فردوسی را در اختیار داشتهام و تا به امروز که هنوز در خلوت و تنهایی، همدم و مونس من هستند.
اولین بازی حرفهای من در ۲۴سالگی و در تئاتر «هیاهوی بسیار برای هیچ» اثر ویلیام شکسپیر بود به کارگردانی مصطفی اسکویی. زبانم بند آمده بود. هول شدم و بدنم میلرزید. آخر تا آن روز در حضور چنین جمعیتی در یک جایگاه رسمی بازی نکرده بودم.
هنرمند، طبیب روح مردم است
(۲۱ خرداد ۱۳۹۱)
دوست دارم پیش از این که اتفاقی برایم بیفتد، به مخاطبانم و بهخصوص جوانانی که میخواهند قدم به عرصه بازیگری بگذارند بگویم سعی کنند گاهی با خود خلوت کنند و رفتار خود را مورد بازبینی قرار دهند.
هنوز نقدهایم را به یاد دارم، اما زیباترین نقش من نقشی است که مردم آن را پسندیده و دوستش دارند.
سالها پیش تئاتری بازی میکردم به اسم «بختک» که با این جمله شروع میشد: «کابوس وحشتناکی است به محاکمه خود نشستن که از بار گناه کاستن». واقعا کار وحشتناکی است. نمیدانم شاید در شهر نی سواران باید سوار نی شد. گرچه این هم درست نیست.
هر روز عشق، بیشتر و صبر کمتر است
(۲۶ فروردین ۱۳۹۵)
مثل علی نصیریان نداریم و او واقعا یکی از نجیبترین و بااخلاقترین هنرمندان ایران است. او کمی پیش از عید به خانهام آمد و با صدای خیلی خوبش برایم آواز خواند.
Il deserto dei Tartari (صحرای تاتارها ) تنها فیلم حرفهای سینمای جهان است که بخشی از آن در ارگ بم فیلمبرداری شد. یکی از بهترین همکاریهای دوران بازیگری من هم با آنتونی کویین، بازیگر برجسته و توانای سینمای جهان بود. سالها بعد او را به طور اتفاقی در انگلیس دیدم و او مرا برای زندگی و بازی در تئاتر و سینما نزد خودش دعوت کرد، اما ضمن تشکر از محبت او گفتم: من به جز وطنم ایران در هیچ جای دنیا کار نمیکنم.
۹۰سال است خوشبختم
(۲۶ فروردین ۱۳۹۹)
نوروز بسیار عجیبی داشتیم. قرار بود دخترم که در اروپا زندگی میکند برای نوروز به ایران بیاید، ولی با این اتفاقات امکانش میسر نشد. عمیقا نگران تکتک مردم خوب این مملکت و البته تمام دنیا هستم و امیدوارم هرچه زودتر راه نجاتی برای کل انسانها پیدا شود. فرصت خوبی است که تشکر ویژهای هم داشته باشم از تمام پزشکان، پرستاران و تمام کسانی که برای مقابله با این بیماری (کرونا) زحمت بسیاری میکشند.
دوستان خوبی داشته و دارم، عاشقانه مردم و سرزمینم را دوست دارم و فکر میکنم خوشبختی در زندگی همین چیزهاست. من هیچوقت دنبال پول نبودم. چون اعتقاد داشتم پول خوشبختی نمیآورد، هرچند که بودنش برای زندگی راحتتر لازم است و من خیلی وقتها این راحتی را نداشتم، اما در طول ۹۰ سال زندگی همیشه انسان خوشبختی بودم.
در روزنامه وطن امروز آمده است:
کشاورز یک جهان خاطره از خود به یادگار گذاشت
استاد علی نصیریان، یکی از دوستان و همنسلان محمدعلی کشاورز، در پیامی پس از درگذشت محمدعلی کشاورز گفت: «کشاورز یک جهان خاطره تئاتری و سینمایی از خود به یادگار گذاشت.»
استاد کشاورز به عشق مردم نفس میکشید
محمود پاکنیت میگوید: به هیچ عنوان برایم باورپذیر نیست که ایشان دیگر در کنارمان حضور ندارند، زیرا این روزها آدمهای به معنی واقعی عاشق همانند استاد کشاورز به ندرت به چشم میخورند. با درگذشت استاد کشاورز، یکی از ستونهای بزرگ هنر کشور را از دست دادیم و ایشان بهرغم آنکه در برخی نقشآفرینیهای ماندگارش، نقش شخصیتهای خشن و جدی را بازی میکرد اما از قلبی مهربان و شخصیتی بسیار دوستداشتنی برخوردار بود که باید اعتراف کنم زبان بنده به هیچ وجه توانایی وصف بزرگمنشیهای وی را ندارد. استاد کشاورز تا روزهای پایانی عمرش هم به عشق هنر این سرزمین و مردم کشورش نفس میکشید و بدون شک همیشه در یاد مردم خواهد ماند.
ماندگاری پدرسالار اتفاقی نبود
کمند امیرسلیمانی میگوید: بزرگان و اساتیدی چون محمدعلی کشاورز از آن دسته هنرمندانی هستند که باید سالهای سال بگذرد تا چهرههایی همچون این بزرگان در تاریخ هنر ایران تکرار شود.
اینکه این سریال به اثری ماندگار در تاریخ تلویزیون تبدیل شد به هیچ عنوان اتفاقی نبود و یکی از مهمترین دلایل این مسأله به همدلی عوامل کار برمیگشت، به طوری که استاد محمدعلی کشاورز در پشت صحنه این سریال بارها نسبت به عوامل ابراز محبت میکرد و با مهربانی بازیگران جوانتر را راهنمایی و کمک میکرد و به معنای واقعی یک خانواده در پشت صحنه «پدرسالار» شکل گرفته بود.
تا آنجا که امکانش بود سعی میکردم به صورت حضوری یا تلفنی جویای احوال استاد باشم و ایشان هم همیشه با لطف و محبت با من احوالپرسی میکردند و در حال حاضر تنها ناراحتیام فقدان ایشان است و بابت «سر نزدن» به استاد عذاب وجدان ندارم.
حساسیت استاد کشاورز هنگام کار مثالزدنی بود
مجید مظفری میگوید: بزرگانی چون محمدعلی کشاورز، عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و داوود رشیدی همگی از یک ویژگی بارز برخوردار بودند و آن خصوصیت چیزی نیست جز پشتکار و جدیتشان هنگام کار، به طوری که حساسیتهایی که این بزرگان هنگام انتخاب فعالیتهایشان داشتند مثالزدنی بود و کارهای شاخص و درخشانی را در هنرهای نمایشی انتخاب میکردند.
من از دوران نوجوانی در اداره تئاتر مشغول به فعالیت شدم و در همان ایام افتخار آشنایی با استاد محمدعلی کشاورز را پیدا کردم و بعد از گذشت چند سال توانستم با ایشان چندین کار نمایشی داشته باشم. صادقانه بگویم از حضور در کنار ایشان به عنوان یکی از بزرگان تئاتر کشور لذت بردم.
در همان ایام نوجوانی و جوانی بخوبی خاطرم هست که استاد کشاورز از یک حساسیت بالایی هنگام تمرین همچنین زمان برخوردار بودند که این مسأله تاثیر بسزایی بر عملکرد عوامل و همبازیهای استاد میگذاشت. بیجهت نیست که اساتیدی چون محمدعلی کشاورز، عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و داوود رشیدی را بزرگان عرصه هنر نمایش ایران مینامند، زیرا این اساتید در دورانی که شرایط کار سخت بود با تلاشهای بیوقفه خود سطح تئاتر کشور را بشدت بالا بردند؛ به عنوان مثال برخی تئاترها در زمان قبل از انقلاب به طور زنده از تلویزیون روی آنتن میرفت و بخوبی خاطرم هست که استاد محمدعلی کشاورز با تسلط و تبحر خاصی از پس اجرای زنده برمیآمد و اعتماد به نفس بالای خود را در حین اجرا به سایر عوامل و همبازیهایش منتقل میکرد.
در مجموع باید گفت اساتیدی چون محمدعلی کشاورز زحمت بسیاری برای ارتقای سطح کیفی تئاتر کشور کشیدند و همیشه سعی میکردند با تلاش و مطالعه سطح کار خود را چنان بالا ببرند که موجب ارتقای کیفی آثاری باشد که در آن به ایفای نقش میپردازند. به عنوان یک نوجوان، موارد بسیاری از استاد کشاورز در آن ایام فراگرفتم که بخشی از آن به فوت و فن اجرا هنگام تمرین برمیگردد و بخش دیگر به رفتار و منش حرفهای و بزرگوارانه این هنرمند در پشتصحنه کارها مربوط میشود که البته در این میان نباید از نحوه تعامل و ارتباط این استاد بزرگ با مردم بسادگی گذشت.
اینکه نام اساتیدی چون زندهیاد کشاورز در تاریخ تئاتر ایران ماندگار شده است از دلایل متعددی بهره میبرد، یک بخش آن به شخصیت و منش کاری خود این بزرگان مربوط است و یکی هم به شرایط تعامل نسل بعدی این پیشکسوتان با نسل قبل از خود بازمیگردد. اغلب همدورههای من در تئاتر، سینما و تلویزیون تعامل بسیار خوبی با پیشکسوتانی چون استاد کشاورز داشتند زیرا بخوبی به این نکته واقف بودیم که هنر ایرانزمین زمانی پیشرفت میکند که نسلهای قدیم و جدید آن حوزه با یکدیگر تعامل داشته باشند اما متأسفانه چندین سال است این اتفاق دیگر در هنر کشور رخ نمیدهد و نسل فعلی و جوان تئاتر و سینمای کشور از حضور پیشکسوتان در کنار خود استفاده نمیکنند. نگرانیام بابت ضربهای است که هنر نمایشی کشور در پی کاهش همکاری نسل قدیم و نسل جدید سینما و تئاتر خواهد خورد و متأسفانه تجربیات گرانبهایی که هنرمندان همدوره بنده سینه به سینه از نسل قبل خود کسب کردهاند به خاطر کمکاری یا بیکاری پیشکسوتان خاک میخورد و با این وضعیت هیچگاه به نسل بعدی منتقل نخواهد شد.
در روزنامه فرهیختگان که بیشتر به خاطرات مرحوم کشاورز با هنرمندان و کارگردانان به نام سینما پرداخته، نیز آمده است:
۹۰سال زندگی شوخی نیست، مخصوصاً در این روزگار. اصلا شمردن تا ۹۰ هم سخت است. محمدعلی کشاورز، روز گذشته پس از طی ۹۰ سال و دوماه از عمرش از میان ما رفت تا مانند این ۱۲-۱۰ سالی که در کاری حضور نداشت، صرفاً به تماشای آثارش دلخوش باشیم. حالا و از آن پنجتنی که پرویز پرستویی سالها پیش گفته بود، فقط علی نصیریان را داریم. داود رشیدی، عزتالله انتظامی و جمشید مشایخی پیش از کشاورز رفته بودند و سینما و تلویزیون بزرگترهایش را از دست داده بود. در زمان حیات کشاورز هم بسیاری از منتقدان معتقد بودند کارنامه کاری وی کمنظیر است. سابقه همکاری با کارگردانان مهم سینمای ایران و حتی جهان از نسلهای مختلف و نبود فیلمهای سخیف و سطحی در فهرست فعالیتهایش از ویژگیهای خاص هنری محمدعلی کشاورز بود.
نکته مهمی که درمورد مرحوم کشاورز وجود داشت این بود که باوجود اندام و ویژگیهای ظاهری خاصش اما تنوع نقشهایش شگفتآور است؛ از نقشهای تاریخی گرفته تا پدربزرگ و منفی.
کشاورز و خوشه انگور
با این همه فیلم و بازی درخشان اما مرحوم کشاورز هیچ جایزهای از جشنواره فیلم فجر نبرد. چرایش را داوران و مدیران دورههای مختلف باید جواب بدهند. کشاورز تنها یکبار برای فیلم مادر کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین شد که در آن سال جایزه به خسرو شکیبایی برای هامون رسید. کشاورز اما سالها پیش و در گفتوگویی درباره بزرگترین جایزهای که در عمرش گرفته است، خاطرهای خواندنی تعریف کرد: «اما بزرگترین جایزهای که گرفتم از دست پسر جوانی بود که چرخ انگور فروشی داشت و به پیشم آمد و گفت من هیچ چیزی ندارم به تو بدهم غیر از اینکه حسم را بگویم و خوشهای انگور بهعنوان کادو به من داد که این بزرگترین جایزهای بود که در زندگیام گرفتم و در واقع بهترین قاضی مردم هستند که در کوچه و خیابان نقدهای فوقالعاده خوبی میکنند. یکبار هم بهعنوان چهره ماندگار در همایش چهرههای ماندگار انتخاب شدم.»
کشاورز و کارگردانهای بزرگ
شاید در تاریخ سینمای ایران بازیگری شبیه به کشاورز پیدا نشود که با تعداد زیادی از کارگردانان بزرگ و مشهور ایران و جهان کار کرده باشد. اگر مبدأ ورود کشاورز به سینما را سال ۴۳ و فیلم «شب قوزی» فرخ غفاری قرار دهیم و آخرینش را «فرزند صبح» بهروز افخمی در سال ۸۳ فرض کنیم، مشاهده میکنیم که در این ۴۰سال چه کارنامه پرباری از مرحوم کشاورز بهجا مانده است. مرحوم علی حاتمی با کمالالملک، جعفرخان از فرنگ برگشته، مادر، دلشدگان، کمیته مجازات و تهران روزگار نو بیشترین همکاری را با محمدعلی کشاورز داشته است که دوتا آخری فیلمهایی بودند که از سریال هزاردستان مونتاژ و پخش شدند. فیلمهای «رگبار» ساخته بهرام بیضایی، «صادق کرده» از ناصر تقوایی، «آقای هالو» اثر داریوش مهرجویی و «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان ازجمله آثار مهمی بودند که کشاورز پیش از انقلاب در آنها حضور داشت. «صحرای تاتارها» ساخته والریو زورلینی و«کاروانها» از جیمز فارگو هم دو فیلمی بودند که محصول مشترک ایران با کشورهای دیگر بود و کشاورز از ایران در آنها نقشآفرینی کرد. کشاورز پیش از انقلاب در فیلمهایی مانند «شام آخر» از شهیار قنبری و «شطرنج باد» محمدرضا اصلانی هم حضور داشت و توانسته بود جایگاه محکمی برای خودش در سینما پیدا کند؛ جایگاهی که باوجود ستارگان قبل از انقلاب که مختصات خودشان را داشتند، قابلاعتنا بود. کشاورز نه فردین بود، نه بهروز وثوقی و نه حتی ناصر ملکمطیعی. خودش هم نمیخواست ایرج قادری، بیک ایمانوردی یا سعید راد باشد. محمدعلی کشاورز خودش بود و این را برای اهالی سینما و بهطور خاص کارگردانان و تهیهکنندگان سینما جا انداخته بود. پس از انقلاب هم کشاورز به مسیر خود ادامه داد.
«برزخیها» ساخته ایرج قادری نخستین فیلم مهم محمدعلی کشاورز پس از انقلاب بود. کشاورز در آن فیلم در کنار فردین، ایرج قادری، سعید راد و ناصر ملکمطیعی بازی کرد و برخلاف فیلم که رفتار مهربانانهای ندید، اما به مسیر بازیگریاش ادامه داد و پس از آن با کمالالملک و «کفشهای میرزانوروز» ساخته محمد متوسلانی خودش را در سینمای بعد از انقلاب هم تثبیت کرد. اما تثبیت جایگاه کشاورز باعث نشد قید کارکردن با جوانان آن زمان را بزند. ریسکپذیری و اعتماد به کارگردانان جوان در کارنامه کاری وی بهوفور دیده میشود. به این فهرست نگاه کنید تا اثبات این مدعا راحتتر شود؛ «روز واقعه» به کارگردانی شهرام اسدی، «زیر درختان زیتون» از عباس کیارستمی، «خسوف» از رسول ملاقلیپور، «یک مرد، یک خرس» ساخته مسعود جعفری جوزانی، «آقای بخشدار» از خسرو معصومی، «ناصرالدینشاه آکتور سینما» محسن مخملباف، «جستوجو در جزیره» اثر مهدی صباغزاده و «پول خارجی» رخشان بنیاعتماد. هیچکدام از این کارگردانان در زمان ساخت این فیلمها شهرت و تسلط فعلی را نداشتند، اما محمدعلی کشاورز به آنها اعتماد کرد و تجربههای خوبی هم در تاریخ سینمای پس از انقلاب از او ثبت شده است.
کشاورز و چهرهها
مرحوم کشاورز بهدلیل همکاری با چهرههای مختلف و متعدد، خاطرات زیادی از آنها را در گفتوگوهایی تعریف و ثبت کرده است. گاهی از فردی به نیکی یاد کرده و گاهی هم انتقادی را متوجه آن فرد کرده است. صداقت و صراحت بیان، دو مشخصه اصلی مرحوم کشاورز به گواهی اطرافیان و همکارانش بوده است. در ادامه خاطرات وی از برخی هنرمندان آمده است.
آنتونی کوئین
در سال ۵۵ کارگردان فیلم «کاروانها» که محصول مشترکی از ایران و آمریکا، آلمان و فرانسه بود، کارهای سینما و تئاتر من را دیده بود و خواست در کارش بازی داشته باشم. این فیلم به زبان انگلیسی در اصفهان فیلمبرداری میشد. آنتونی کوئین و مایکل سارازیب از دیگر بازیگرانی بودند که در این فیلم حضور داشتند. کار من بیشتر با آنتونی کوئین بود. او نقاش خیلی خوبی بود و شطرنج را هم فوقالعاده بازی میکرد. موزیک را خیلی خوب میدانست و بسیار خوب میخواند و درمجموع آدم باشعور و باسوادی بود. گفتوگوهایی که با هم میکردیم، برایم جالب بود که میگفت آرزو دارم یکبار روی صحنه تئاتر بروم و وقتی فهمید من هنرپیشه تئاتر هستم، گلایه کرد که چرا زودتر نگفتهام. ما خیلی با هم رفیق شدیم و بحث و گفتوگوهای زیادی با هم میکردیم. حتی یکبار که یکی از فیلمهایش در اصفهان اکران میشد، با هم به تماشای آن رفتیم و اینکه میدید صدایش به فارسی دوبله شده است برایش جالب بود و با شوخی میگفت: «کی فارسی صحبت کردم که خودم خبر ندارم؟!»
داریوش مهرجویی
مهرجویی بعد از اینکه به ایران آمد، فیلمی را به نام «الماس ۳۲» ساخت که فیلم بسیار بدی بود؛ کاری تجاری که هیچ موفقیتی بهدست نیاورد. بعد بههمراه بچههای اداره تئاتر نظیر نصیریان، مشایخی، انتظامی و دکتر ساعدی «گاو» را ساخت که کار موفقی بود و بعد «آقای هالو» را که قبلا نصیریان نمایشنامهاش را کار کرده بود و سناریوی آن را نوشته بود، با هم کار کردیم.
مسعود کیمیایی
بازی در «قیصر» به کارگردانی مسعود کیمیایی به من پیشنهاد شد که نقش «فرمان» را ایفا کنم، اما با وسواس خاصی که داشتم و دارم، دوست نداشتم در آن فیلم باشم و درواقع گروه خونیام به آنها نمیخورد و معتقد به آن کارها و آن نوع سینما نبودم و از بچههای تئاتر تنها مشایخی در آن فیلم بازی کرد. کارگردانهای فرهیختهای هم بودند که اجازه داشتیم با آنها کار کنیم و حق شرکت در کارهای تجارتی را نداشتیم.
علی حاتمی
سال ۵۹ مشغول بازی در سریال «سربداران» بودم که علی حاتمی «هزار دستان» را شروع کرد و این اولین کار من با او بود. البته قبلاً نمایشنامههایی که نوشته بود را در تئاتر کار کرده بودم. علی از بچههایی بود که از اداره هنرهای دراماتیک بیرون آمد و در رشته ادبیات دراماتیک تحصیل میکرد و در بعضی کلاسها با هم بودیم. فیلمهای خوبی هم ساخته بود مثل «سوتهدلان» و «ستارخان» و درواقع فیلمنامهنویس ماهری بود و هنوز کسی روی دست او در دیالوگنویسی بهخصوص در زمان قاجاریه بلند نشده است. سر «هزاردستان» به من گفت حالا دیگر باید با من کار کنی. او فیلمنامهاش را به کسی نمیداد؛ البته اینکه میگویند چیزی آماده نداشت اشتباه است. علی همهچیزش آماده بود، منتها دست کسی نمیداد و فقط به تعداد معدودی که با آنها آشنا بود، میداد.
عباس کیارستمی
من اولین بازیگر حرفهای هستم که با عباس کیارستمی کار کردم. البته کاری را قبل از انقلاب با بازیگران حرفهای داشت، اما بعد از آن دیگر بیشتر با مردم عادی کار کرده بود. «زیر درختان زیتون» تجربه خیلی خوبی برایم بود. کیارستمی را از طریق فیلمهایش میشناختم که از من برای بازی در نقش کارگردان در این فیلم که نقش خودش بود، دعوت کرد. من در زیر درختان زیتون، بهعنوان یک هنرپیشه حرفهای کار نکردم. عباس هم از من همین را میخواست. او از تواناترین کارگردانها بود و دقیقاً میدانست که چه میخواهد. قبل از اینکه کاری را شروع کند لوکیشنها را انتخاب میکند و براساس آن سناریو مینویسد و دقیقاً میداند کجا فیلمبرداری کند و رهبری فوقالعاده خوبی در کار دارد.
رسول ملاقلیپور
برای من باعث تأسف است که رسول در دوران جوانی فوت کرد. ما موقعی که «خسوف» را با هم کار کردیم هنوز آن رشد کامل را نکرده بود، اما بچه بسیار صادقی بود و میخواست روزبهروز ترقی کند. آمد خانه من و گفت باید در فیلمم بازی کنی، سناریو را خواندم و قبول کردم. کاراکتر خاصی داشت و بعد از آن هم فیلمهای خوبی ساخت و تکنیک و کارگردانیاش بسیار بالا رفت و معتقدم رسول تنها کسی بود که درباره جنگ، فیلمهای قشنگی ساخت. کارش را بسیار دوست داشت و به آن احترام میگذاشت. من همیشه صداقت را در کارش میدیدم، فکر میکنم جای خالی رسول در سینمای ما نمود خواهد داشت.
پرویز فنیزاده
با پرویز فنیزاده ۲۵ سال دوست و همکار بودم. او ابتدا مصحح روزنامه اطلاعات بود و بعد به تئاتر علاقهمند شد و به کلاسهای حمید سمندریان رفت. پس از آن در اداره تئاتر ماند و همانجا استخدام شد. استعداد نابی بود و من هربار با او همبازی میشدم، چیز جدیدی در بازیاش میدیدم، اما متأسفانه معتاد شد. ۱۲-۱۰ بار برای ترک در بیمارستان خواباندمش ولی ترک نکرد و در این راه هم درگذشت. بههمیندلیل به هنرمندان میگویم همیشه سرتان در لاک خودتان باشد و از جماعت سرمایهدار دوری کنید که شما را بیچاره میکنند. متأسفانه پرویز از وقتی با این عده حشر و نشر پیدا کرد به اعتیاد دچار شد.
به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزارش فارس، روزنامههای دیگر چون جوان، اعتماد، عصر ایرانیان، قدس، ایران و خراسان نیز در صفحه یک خود به خبر درگذشت این بازیگر کشورمان پرداختند.
دیدگاه ها (0)